نظريه ي اعجاز قرآن در قرون نخست اسلامي
چکيده
کهن ترين منابع کلامي، حديثي و تفسيري عالمان مسلمان طي قرون نخست به ندرت نظريه اي روشن در باب وجه اعجاز قرآن بيان مي کنند. اين در حالي است که در آغاز قرن پنجم، اين بحث در آثار محققاني چون باقلاني، قاضي عبدالجبار و شريف مرتضي به نحوي بالغ و کامل مطرح مي شود. غيبت اين امر از يک سو و حضور انبوهي از مباحث قرآني ديگر در آثار اسلامي قرون نخست اسلامي از سوي ديگر، اين پرسش را در ميان مي آورد که عالمان اسلامي از کي و تحت چه شرايطي به موضوع اعجاز قرآن و تبيين وجه آن پرداخته اند. اين مقاله مي کوشد با مروري بر پيشينه ي مباحث مرتبط، دو خاستگاه تاريخي براي پيدايش و نظريه پردازي در باب وجه اعجاز قرآن در قرون نخست بازشناسي کند: نخست مباحثات و مناظرات کلامي مسيحيان و مسلمانان در باب نشانه هاي نبوّت حضرت محمد ( صلي الله عليه و آله ) و دوم تلاش هاي ادبي و کلامي معتزله ي بصره و بغداد. پس از اين دوران، متکلمان معتزلي اين امر را در قرن چهارم بيشتر و بيشتر مطرح کردند که در اواخر اين قرن، درآمد. از آغاز قرن پنجم، نظريه پردازي در باب اعجاز و تبيين وجه اعجاز قرآن هم در آثار کلامي و هم در آثار تفسيري عالمان تمامي فِرَق متداول و به يکي از مباحث اساسي در دو دانش تفسير و علوم قرآن تبديل شده است.اعجاز قرآن، معتزله، ادبيات جدلي يهودي و مسيحي، علوم قرآني، تاريخ تفسير، مجادلات اسلامي مسيحي، وجوه اعجاز.
مقدمه
آيات متعددي در قرآن کريم ( هود، 13؛ يونس، 38؛ الطور، 23-24 ) معاصران و مخاطبان قرآن را به تحدي فرا مي خواند و از ايشان مي خواهد اگر در صدق دعوي پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله ) ترديد دارند، قرآن را کلام بشري مي دانند، يا آن را امري دروغين و برساخته مي پندارند، خود يک يا چند سوره همانند قرآن را بياورند. در برخي آيات ( البقرة، 23؛ الاسراء، 88 ) صراحتاً آمده است که همگان از جن و انس - حتي اگر دست به دست هم دهند - نخواهند توانست امري همانند قرآن بياورند. با وجود تأکيد صريح اين آيات قرآني بر تحدّي و هماوردطلبي ( براي اثبات حقانيت و صحت دعوي رسول اکرم ( صلي الله عليه و آله ) )، موضوع اعجاز قرآن و تبيين وجه يا وجوه مختلف اعجاز آن ( که پيوند وثيقي با موضوع معجزات انبياء در علم کلام دارد )، مورد توجه اديبان، مفسران، و محدثان قرون نخست نبوده است.موضوع بحث در اين مقاله سير تاريخي تکوين ريشه هاي نظريه ي اعجاز، و تطوّر تبيين وجه اعجاز طي قرون نخست است. بنابراين بحث در اين نوشته، صبغه ي تاريخي دارد. در بررسي تاريخي نظريه ي اعجاز، طبيعي است از باورهاي پذيرفته شده ي علمي يا غيرعلمي زمان خود فاصله مي گيريم و مي کوشيم با ابزارهاي هرچه دقيق تر، اسناد و آثار به جا مانده از گذشته را بررسي ادبي و تاريخي کرده، دريابيم در موضوع مورد بحث، گذشتگان و به ويژه نخستين عالمان اسلامي چرا و چگونه مي انديشيده اند و شکل گيري يا تطوّر هر يک از باورهاي مختلف علمي در باب اعجاز قرآن با کدامين زمينه هاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و مذهبي و علمي خاص پيوند بيشتري داشته اند. بنابراين مقاله ي حاضر درصدد ترجيح هيچ يک از نظرات مختلف در تبيين وجه اعجاز قرآن يا طرح نگاهي نو به موضوع اعجاز قرآن کريم نيست. رويکرد مقاله صرفاً تاريخي است. مؤلف مي کوشد با رجوع به شواهد متني و تاريخي، توجه تازه اي را در سير پيدايش و تطور نخستين در باب اعجاز قرآن برانگيزد. روش بحث بيشتر مبتني بر تحليل ادبي ( literary analysis ) است. (2)
طرح هر نظريه ي علمي زمينه ي تاريخي خود را مي طلبد. نظريات علمي در بستر تاريخي خود و در تعامل با فضاي اجتماعي، فرهنگي و علمي هر منطقه ي جغرافيايي و ناظر به ساير نظريات رقيب، در واکنش به نظريات رقيب؛ و گاه براي رفع عيوب و اشکالات نظريات سابق شکل مي گيرند و تطور مي يابند. بنابراين طبيعي است که اوج گيري نظريه پردازي در باب وجه اعجاز قرآن در قرون پنجم و بعد در بغداد را نبايد در ميان عالمان اسلامي و مفسران قرون نخست در ماوراء النهر يا حتي مدينه، کوفه و بصره انتظار داشت. از همين رو، با آنکه سنت اسلامي روايات متعددي از معارضه ي کساني چون مسيلمة و ابن مقفّع و شکست ايشان طي قرن اول و دوم هجري را نقل مي کند ( ابن هشام، 2/577؛ جاحظ، الحيوان، 5/280؛ ابن عبد ربه، العقد الفريد، 1/391؛ ابن اعثم الکوفي، الفتوح، 1/25 )، هيچ گاه نشاني از شکل گيري نظريه ي اعجاز و تبيين وجه اعجاز قرآن طي اين دو قرن به دست نمي دهد ( براي کهن ترين کاربردهاي واژگان معجزه و اعجاز قرآن، نک: حمصي، فکرة اعجاز القرآن، 7-8؛ Abdul Aleem, p. 218 ).
ادبيات و آثار اسلامي پديد آمده تا ميانه ي قرن سوم هجري در زمينه هايي مانند تفسير، علوم قرآن، فقه، حديث، سيره، کلام، ملل و نحل، ادب و مانند آن در ميان انبوهي مباحث و پرسش هاي مختلف قرآني و تفسيري، توجه روشن و درخوري به موضوع اعجاز قرآن نشان نمي دهد. درعوض، آثار کلامي، قرآني و تفسيري از قرن پنجم هجري به بعد، شاهد طرح مفصّل مسئله ي اعجاز قرآن و تبيين وجه آن است. مسئله ي اعجاز قرآن و تبيين وجه آن، طبيعتاً در درون جامعه ي اسلامي به خودي خود نمي توانسته است ذهن عالمان را به خود مشغول کند. بخش زيادي از جامعه ي اسلامي متن قرآني را قديم مي دانسته اند و از سوي ديگر عموم مسلمانان با متن قرآني رابطه اي ايماني و صميمي برقرار مي کردند. لذا تا وقتي تهاجمي به ذات يا متن قرآني و جنبه ي اعجاز آميز آن نشده بود، عالمان اسلامي خود را موظّف به توليد نظريه اي در جواب نمي دانستند. نبودِ بحث رسمي از اعجاز قرآن وقتي اهميت خود را بيشتر مي نماياند که اين امر را با ساير مباحث قرآني مطرح شده در آن قرون مقايسه کنيم.
اعجاز قرآن در قياس با مهم ترين مباحث نظري قرآني و تفسيري در سه قرن نخست
آورديم که اعجاز قرآن به صورتي که امروزه در تفسير و علوم قرآني در اختيار ماست، موضوع بحث يا دغدغه ي خاطر دانشمندان اسلامي تا ميانه و حتي اواخر قرن سوم هجري نبوده است. اين نکته بدين معناست که عالمان اسلامي از جمله فقيهان، مفسران و محدثان و حتي اديبانِ علاقمند به مباحث قرآني ضرورتي در نظريه پردازي در باب وجه اعجاز قرآن نمي ديده اند. اهميت اين نکته وقتي به خوبي هويدا مي شود که توجه کنيم طي سه قرن نخست علاوه بر شکل گيري روش هاي مختلف تفسير قرآن، انواع علوم قرآني مختلف و نيز نظريه هاي متفاوت در باب مباحث مختلف علوم قرآني رونق و رواج فراواني داشته است. براي تبيين بيشتر ناگزيريم موضوعِ عدم نظريه پردازي در باب اعجاز قرآن و تبيين وجه اعجاز قرآن در قرون نخست را با ساير مباحث مهم و مطرح قرآني و تفسيري در همين قرون مقايسه کنيم. شماري از اين مباحث عبارتند از: رجوع به روايات منقول از سنت يهودي در تفسير قرآن ( اسرائيليات )، ذکر و حتي جعل اسباب النزول، توليد روايات فراوان فضائل القرآن و فضائل السور، بحث در وجود يا عدم وجود واژگان دخيل در قرآن، وجود مجاز در قرآن، متشابه القرآن، غريب القرآن و مشکل القرآن، ناسخ و منسوخ، کيفيت جمع و تدوين قرآن، رسم المصحف و کُتب المصاحف، قراءات القرآن و... که همگي مباحثي رايج و متداول در فضاي علمي مسلمانان سه قرن نخست گشته بود و محصول نهايي آن را در پايان قرن سوم در تفسير طبري مي يابيم.در آثار قرآني، تفسيري زير متعلق به سه قرن نخست، هيچ اثري از موضوع اعجاز و بيان وجه اعجاز قرآن نيست: کتاب الاشباه و النظائر ( مقاتل م. 150 )؛ الوجوه و النظائر في القرآن الکريم ( موسي بن هارون م. 170 )؛ متشابه القرآن ( کساني م. 189 )؛ مجاز القرآن ( ابوعبيدة م. 210 )؛ معاني القرآن ( ابوالحسن سعيد بن مسعدة اخفش م. 215 )؛ فضائل القرآن ( ابوعبيد م. 224 )؛ غريب القرآن ( ابوعبدالرحمن اليزيدي م. 337 )؛ مشکل القرآن ( ابن قتيبة م. 276 )؛ تفسير غريب القرآن ( ابن قتيبة م. 276 )؛ اعراب القرآن و معانيه ( زجّاج م. 311 )؛ غريب القرآن ( ابوبکر محمد بن عزيز سجستاني م. 330 )؛ تفسير ابن عباس؛ تفسير مجاهد ( م. 104 )؛ تفسير کلبي م. 146 ( يا همان الواضح في تفسير القرآن اثر دينوري، که در قرون بعد با عنوان تنوير المقباس من تفسير ابن عباس اشتهار يافته است )؛ تفسير سفيان ثوري ( م. 161 )؛ الجامع: تفسير ابن وهب ( م. 197 )؛ تفسير مقاتل بن سليمان ( م. 150 )؛ معاني القرآن فرّاء ( م. 207 )؛ تفسير القرآن ( عبدالرزاق بن همّام الصنعاني م. 211 )؛ تفسير سهل تستري ( م. 283 )؛ تفسير طبري ( م. 311 )؛ الواضح في تفسير القرآن ( دينوري م. 311 )؛ تفسير ابن ابي حاتم ( م. 327 ق )؛ تأويلات القرآن ماتريدي ( م. 333 ق )؛ کتاب التنزيل و التبديل ( السيّاري م. حدود 260 ق )؛ تفسير عياشي؛ تفسير علي بن ابراهيم قمي. (3) ذکر اين نکته لازم است که مفسران قرآن طي قرون نخست، در تفسير آيات تحدي ( از قبيل البقرة، 23؛ يونس، 38؛ هود، 13؛ الاسراء، 88 )، يا هيچ نکته اي جز شرح معناي لغوي آيه نمي گويند ( براي نمونه نک: ابوعبيدة، مجازالقرآن، 34/1، 278؛ قمي 34/1 25/2-26؛ فرّاء، 19/1 ) و يا به توضيحاتي اندک در توضيح آيات اکتفا مي کنند ( براي نمونه نک: مقاتل، 1/93، 2/238، 274، 549؛ طبري، 1/129-131، 11/82، 15/106-107 )، اما اين توضيحات به روشني حکايت از آن دارد که مفهوم يا نظريه ي اعجاز قرآني و تلاش براي تبيين وجه اعجاز قرآن - آنچنان که در قرون بعدي در ذهن متکلمان و مفسران اسلامي حضوري پررنگ دارد - در ذهن و ضمير ايشان غايب است ( نيز نک: Martin,pp. 183-184 ). (4)
نَسخ قرآن از قديم ترين مباحث مرتبط با ذات متن قرآني است که طي قرون اول و دوم در ميان عالمان اسلامي طرح شده است. قديم ترين آثار مکتوب در باب نسخ و آيات منسوخه به اواخر قرن نخست باز مي گردد. آثاري از قتادة بن دعامة ( م 117 ق )، محمد بن مسلم زُهري ( م 124 ق ) [ به روايت ابوعبدالرحمن محمد بن الحسين السلمي ]، ابوعبيد قاسم بن سلام ( م 224 ق ) و جز آن ( براي فهرستي از منابع کهن نک: ابن النديم، 40 ) همگي نشان مي دهند در زمان تأليف چنين آثاري در اوايل قرن دوم هجري و پس از آن، موضوع نسخ هم از حيث نظري و هم جهت تعيين آيات منسوخه در ميان عالمان اسلامي وجود داشته است.
بحث از واژگان دخيل در قرآن، و مباحثي چون غريب القرآن و مشکل القرآن نيز از نيمه هاي قرون نخست هجري آغاز شده و طي قرون دوم و سوم هجري در آثار تفسيري و علوم قرآني به اوج خود رسيده است. منابع کهن، موافقان و مخالفان وجود واژگان دخيل را از زمان ابن عباس و مدرسه ي تفسيري اش در مکه تا دوران شافعي در پايان قرن دوم هجري نشان مي دهند. تدوين و نگارش ساير آثار مستقل در باب مشکل القرآن يا غريب القرآن نيز طي قرون دوم و سوم هجري رواج يافته است که اسامي شماري از آنها را در الفهرست ابن النديم ( ص 37 ) مي يابيم. نجاشي ( 1/11 ) حتي آثاري چون تفسير غريب القرآن و فضائل القرآن را به قديم ترين اصحاب ائمه عليهم السلام، چون ابان بن تغلب ( م 141 ق ) نسبت مي دهد.
قراءات و نظام نقل قرائات مختلف نيز در قديم ترين متون اسلامي، از جمله، کتاب المصاحف ها، و آثار ادبي در باب قرآن ( چون مجاز القرآن، مشکل القرآن و غريب القرآن ) ثبت و ضبط دقيق يافته است و از همين رو، در قديم ترين تفاسير قرآني طي سه قرن نخست مانند تفسير طبري و معاني القرآنِ فرّاء، توجه به اين امر بسيار فراوان است. پايان قرن سوم زماني است که ابن مجاهد ( م 324 ق ) از ميان نظام هاي مختلف، 7 قرائت خاص را در کتاب السبعة برگزيد که همين امر در قرون بعدي به تثبيت قراءات هفتگانه در مقابل قرائات شاذ و غير رسمي انجاميد ( براي فهرستي از قديم ترين آثار در موضوع قراءات نک: ابن النديم، 38-39 ).
بحث از وجود مجاز در قرآن نيز يکي از مهم ترين مباحث نظري پيرامون متن قرآني است که سابقه اي بسيار ديرينه در ميان عالمان اسلامي قرون نخست دارد. خاستگاه اين مباحث را بايد در نخستين تلاش هاي علمي معتزله جستجو کرد، اما اين امر تا پايان قرن سوم هجري توجه بسياري از عالمان و مفسران اسلامي را به خود جلب کرده است. ابن النديم در الفهرست ( ص 37 ) از کتاب الرد علي من نفي المجاز من القرآن از حسن بن جعفر الرحي ياد مي کند. اين عنوان به تنهايي نشان مي دهد که در زمان تأليف آن، مي بايست مباحث زيادي حول نفي و اثبات موضوع مجاز در قرآن شکل گرفته باشد. عبدالعظيم المطعني در کتاب المجاز في اللغة و القرآن الکريم بين الاجازة... والمنع ( 1/5-602 ) جوانب مختلف پيدايش و تطور مسئله ي مجاز در قرآن را در کهن ترين منابع اديبان، نحويان، بلاغيان و مفسّران قرون دوم به بعد نشان داده است ( نيز ابوزيد، 91-137 ).
در همين دوران، عالمان اسلامي در کنار بحث از قرائات، به برخي مباحث حديثي و تفسيري توجه جداگانه اي مبذول مي دارند. يکي از اين مباحث، تبيين وجوه مختلف نقل روايت « سبعة احرف » و بيان وجوه مختلف فهم اين روايات است که توجه مفسران و محدثان اسلامي قرون نخست، قابل قياس با موضوع اعجاز قرآن نيست. حتي در کهن ترين منابع حديثي شيعه، روايات متعددي در ردّ يا تاييد اين اقوال ذکر شده است ( عياشي، تفسير، 1/12؛ کليني، 2/630؛ ابن بابويه، خصال، 2/358 ) که نشان از طرح جدي اين بحث ( و فقدان بحث از اعجاز قرآن ) در عصر ائمه عليهم السلام و فضاي محدثان شيعه دارد. توجه بدين نکته لازم است که طبري در پايان قرن سوم هجري، در آغاز تفسير خود، به تفصيل فراوان در اين باره سخن مي گويد، اما نه در اين مقدمه ي مهم خود در آغاز تفسير هيچ سخني در باب اعجاز قرآن مي گويد و نه در سراسر اين تفسير، هيچگاه اصطلاحاتي چون اعجازالقرآن يا معجزة القرآن و مانند آن را به کار نمي برد. اندک اشارات او در ذيل آيه ي البقرة، 23 تنها به مسئله ي تحدي قرآن بازمي گردد ( نيز نک: Martin, pp. 183-184, Abdul Aleem,p. 78؛ قس Adang, pp. 170-172 ).
در روايات امامان شيعه نيز به ندرت اشاره اي به موضوع اعجاز قرآن و تبيين وجه آن مي يابيم ( براي نمونه هاي معدود نک: ابن بابويه، عيون اخبار الرضا، 2/130؛ الخصيبي، الحسين بن حمدان، 71 که مورد اخير راجع به ساير معجزات پيامبراکرم است )، اين در حالي است که موضوعاتي چون قرائات قرآن، نحوه ي قرائت قرآن، اسباب النزول، احرف سبعه، نسخ، رد يا قبول اسرائيليات، خلق يا حدوث قرآن در روايات شيعي کهن و مدون در جوامع حديثي شيعه فراوان است. در فهرست شيخ طوسي و رجال نجاشي ( نک: مواضع مختلف ) در ميان انبوه آثار قرآني و تفسيري چون تفسير القرآن، تأويل ما نزل في...، تفسير غريب القرآن، کتاب التنزيل، کتاب القراءات، کتاب الناسخ و المنسوخ، کتاب الوجوه و النظائر، اِعراب القرآن، مجاز القرآن، فضل القرآن، فضائل القرآن، ثواب القرآن، متشابه القرآن، ناسخ القرآن و منسوخه، معاني القرآن، غريب القرآن، نوادر علم القرآن، باطن القرآن و... هيچ گاه ذکري از عناوين تأليفي اصحاب ائمه عليهم السلام درباب اعجاز قرآن نيست، جز کتاب الموضح شريف مرتضي و کتاب جوابات أبي الحسن سبط المعافي بن زکريا في إعجاز القرآن از شيخ مفيد که اين دو کتاب به روشني متعلق به قرن پنجم هجري اند. حسن بن موسي النوبختي ( م 310 ق ) نيز در فرق الشيعة ( بيروت: دارالاضواء، 1404 ) خود سخني درباب نظم يا اعجاز قرآن نمي گويد و کليني ( م. 329 ق ) نيز در بخث الاصول من الکافي، هيچ بحثي تحت اين عنوان نمي گشايد و روايتي در اين باب نقل نمي کند. تنها نجاشي ( 2/379 ) کتابي متأخّر با عنوان نظم القرآن به شلمغاني ( م 322 ق ) نسبت مي دهد که ماهيت و محتواي آن معلوم نيست. (5)
مبادي طرح بحث اعجاز قرآن در آثار کهن اسلامي
طرح بحث از اعجاز قرآن در آثار اسلامي، موضوعي متفاوت از ساير مباحث تفسيري و علوم قرآني بوده است. برخلاف مباحثي چون نسخ، قرائات، نيازمندي به تفسير، احرف سبعه، فضائل القرآن، مکي و مدني، ... خاستگاه اعجاز قرآن امور خارج از متن قرآني و حتي خارج از جامعه ي اسلامي بوده است. به عبارت ديگر، نخستين بذرهاي انديشه ي اعجاز قرآن، نه تفاسير قرآن و دغدغه هاي درون قرآني، بلکه مجادلات کلامي در ميان متکلمان اسلامي با يکديگر يا ساير اديان مطرح چون يهوديت و مسيحيت بوده است ( Martin,p. 176 ). در اينجا به دو عامل برجسته و هويدا در طرح نخستين بحث از اعجاز قرآني اشاره مي کنيم، گو اينکه نمي توان انکار کرد که چه بسا بسياري از عناصر مقطعي و کوچک تر در کنار اين عوامل اصلي به تطور و صورت بندي نهايي انديشه ي اعجاز کمک کرده اند.الف) جدل هاي کلامي يهودي - مسيحي - اسلامي
آغاز مجادلات کلامي يهوديان، مسيحيان و مسلمانان را مي توان در قرن نخست يافت. اين امر به تدريج طي قرون دوم و سوم هجري تحول و تکامل بيشتري يافت و در قرون بعدي با شکل ها و مسأله هاي جديد تطور يافت. در اين قرون، فضايي جدلي ميان مسلمانان و اهل کتاب در باب حقانيت دين اسلام و اصالت دعوي پيامبر اسلام مي بينيم. يکي از نقاط اصلي بحث در اين مجادلات، حقّانيت رسالت حضرت محمد ( صلي الله عليه و آله ) در مقابل دين مسيحيت و ابطال انديشه ي تثليث بوده است. نوشته هاي مسلمانان با ارائه شواهدي از متون و روايات اسلامي و گاه با مراجعه به بخش هايي از عهد قديم و عهد جديد درصدد اثبات نبوت پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله ) و يا اثبات برتري وي و دين اسلام بر عيسي عليه السلام و دين مسيحيت اند. در مقابل متون مسيحي نيز ضمن رد و انکار اين امر، شواهدي را از متن قرآن يا کتب آسماني خويش بر مدّعيات خود ارائه مي کنند. في المثل تيموتاوس اول ( Timothy I ) در نامه به مؤمنان شهر بصره، آيه ي النساء، 171 را دليلي بر حقانيت تثليث مي شمارد ( Thomas, 1/527, cf. Ibid, 523 ).يکي از مهم ترين مواضعي که بذرهاي اوليه ي نظريه ي اعجاز قرآني را در آثار عالمان اسلامي نخستين مي نماياند، کتاب هايي است که به قصد دفاع از اسلام و نبوت پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله ) در برابر جدل هاي کلامي يهوديان و مسيحيان نوشته شده اند. عناوين اين آثار بسيار و متنوع مختلف است و از بسياري از آنها تنها نامشان به دست ما رسيده است. شمار اين آثار را به درستي نمي توان تخمين زد. بخشي از اين جدل ها، حول تفسير آياتي از قرآن شکل گرفته که در آنها تأييدات يا انتقاداتي نسبت به باورهاي يهوديت و مسيحيت مطرح شده است. در برخي ديگر، عالمان يهودي، مسيحي و مسلمان به طرح مباحث مختلف سعي در بيان برتري دين و پيامبر خود بر قيب داشته يا کوشيده اند عليه قرآن رديه بنويسند ( نظير کتاب تفنيد القرآن از ابونوح انباري از نسطوريان معاصر با تيموتاوس اول در قرن دوم هجري؛ نک: Griffith, 1999,2,p. 205 ). کميلا اَدَنگ در کتاب خود با عنوان نگاشته هاي مسلمانان در باب يهوديت و عهدقديم: از ابن رَبن تا ابن حزم (6) به موضوع اسلام و يهوديت پرداخته؛ و سمير خليل سمير، مارک سوانسون و ديويد توماس در کتب متعدد خود، جدل ها و مباحثات متقابل مسلمانان و مسيحيان را ثبت کرده اند. (7) حتي در کهن ترين نمونه هاي اين مکتوبات، موضوع ارائه معجزه از جانب پيامبر به عنوان شاهدي بر صدق نبوت مطرح شده است. في المثل تيموتاوس اول ( Timothy I ) در گفتگوي خود با خليفه ي عباسي المهدي بالله ( حکومت: 158- 169 ق ) به وي مي گويد: « تمامي کلمات خداوند در تورات، کتب انبياء، انجيل و نوشته هاي رسولان، به واسطه ي معجزات و نشانه ها تأييد شده اند. اما هيچ معجزه و يا نشانه اي مؤيد کلمات کتاب مقدس شما نيست » ( Griffith, 1999, 1,p. 392 ).
از همين جاست که روي ديگر اين سکه را بايد در نگاشته هاي عالمان اسلامي تحت عنوان دلائل النبوة و تثبيت دلائل النبوة يا اثبات دلائل النبوة مشاهده کرد. ادبيات دلائل النبوة نيازمند تحقيق بسيار است که اين نوشته هاي کوتاه مجال آن نيست. ار نخستين قرون اسلامي، پاره اي از عالمان اقدام به تأليف کتاب هايي با عناوين دلائل النبوة، اعلام النبوة، امارات النبوة، اثبات النبوة، اثبات نبوة النبي، تثبيت نبوة النبي، و تثبيت دلائل النبوة، کرده اند. مهم ترين انگيزه ي عالمان اسلامي در وهله ي نخست پاسخگويي به هجمه هاي علمي و فرهنگي اديان ديگر به ويژه مسيحيت بوده است ( براي فهرستي از مهم ترين مطالب و منابع نک: Adang, p. 141 ff. ). اين ادبيات تقابلي و گاه جدلي در برخي مناطق اسلامي به ويژه عراق، شامات، مصر رواج بسيار داشته و طي قرون دوم تا ششم هجري، به تناسب اوضاع و احوال فرهنگي و منطقه اي، تحول و تطور يافته است. محمد يسري سلامة در مقدمه ي تحقيق خود بر کتاب ثبوت النبوات ( ابن تيمية، ص 72-81 )، فهرستي حاوي بيش از 50 عنوان کتاب از عالمان اسلامي در اين باره را گردآوري و معرفي کرده است ( براي برخي توضيحات محتوايي نک: پزشک مقاله ي « اعلام النبوة » در دبا؛ ( Thomas, 2/22 ff ). ظهور کتاب هايي مستقل تحت عنوان معجزات النبي، و نظم القرآن در قرن سوم و بعدها اعجاز قرآن در قرون چهارم به بعد بخشي از همين فرايند علمي است. در آثار دلائل النبوة دو امر مرتبط با اعجاز قرآن و رسالت پيامبر ديده مي شود: نخست رديه نويسي عليه برخي مدعيان نبوّت ( متنبّيان مانند مسيلمة ) و نيز مدعيان تقليد از قرآن مانند ابن مقفّع و دوم ردّيه نويسي عليه منکران نبوّت و فضيلت پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله ) خواه در ميان مسيحيان يا افرادي چون زکرياي رازي در ميان مسلمانان. (8)
اعجاز قرآن در مجادلات اسلامي مسيحي کهن
در نخستين مجادلات مسيحي اسلامي از قبيل نوشته هاي يوحناي دمشقي ( 57- 132 ق )، (9) و حبيب بن خِدمة ابورائطة التکريتي ( م پس از 212 ق )، (10) به ندرت بحثي در باب اعجاز قرآن يا حتي در باب خود متن قرآني مطرح مي شود ( Griffith, 1999, 2,p. 205 )، اما در آثار بعدي چون مکاتبه ي عبدالله بن اسماعيل الهاشمي با عبدالمسيح کِندي ( نيمه ي نخست قرن سوم )، نوشته هاي عمار بصري ( زنده در نيمه ي نخست قرن سوم )، تئودور ابوقرة ( 133-208 ق )، ابوالحسن علي بن يحيي بن المنجم ( م. 275 ق ) با عنوان برهان، و نيز آثار قُسطا بن لوقا ( حد. 215-308 ق ) و حنين بن اسحاق ( 194-260 ق ) (11) نشانه هايي آشکار از پرداختن به موضوع اعجاز قرآن و جوانب آن مي يابيم. گاه حتي برخي از نويسندگانِ اين دست آثار، چون ابوعبدالله محمد بن زيد ( يا يزيد ) الواسطي ( م. 306 ق ) که درصدد پاسخ دادن به متکلّمان مسيحي در عصر خود بوده اند ( Thomas, 2/145-146 )، که خود رساله اي مستقل در موضوع اعجاز با عنوان اعجاز القرآن في نظمه و تأليفه تأليف کرده اند ( نک: ابن النديم، 41 و 220 ). (12)مهم ترين مباحث مطرح در آثار جدلي مسلمانان و مسيحيان عبارتند از: امّي بودن پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله )، آوردن قرآنِ معجزه، خوارق و معجزات صادرشده به دست پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله )، بشارت کتب آسماني پيشين به رسالت پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله ) ( الشَّرفي، 407 ). در بسياري از اين نوشته ها، به روشني نمي توان در ميان اين امور مهم احتجاجي تفکيک کرد. اما مي توان گفت يکي از مهم ترين پرسش ها در اين آثار اين بوده است که: عناصر يا مقومات اصلي يک دليل معتبر براي تصديق دعوي نبوّت هر پيامبر چه بايد باشد؟ ( Martin, p. 181 ). به تناسب بحث از اين امر، يهوديان و مسيحيان در آثار خود، معجزات مشهور موسي و عيسي عليهماالسلام را به تفضيل ذکر مي کردند و مسلمانان نيز علاوه بر نقل معجزات نقل شده در تاريخ براي پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله )، به تدريج اعجاز نهفته در خود متن قرآني را مطرح مي کردند. در اينجا با مرور گذرا بر شماري از مهم ترين آثار اسلامي و مسيحي در قرون دوم و سوم هجري، مي کوشيم ميزان توجه مؤلفان اين آثار به موضوع اعجاز قرآن را بازيابي کنيم.
1- ابن رَبّن الطبري يا ابن رَبَّن، ابوالحسن علي بن سهل: وي عالم، پزشک، داروشناس ايراني در قرون سوم هجري، متولد مرو و از اهالي آمل بود. در تاريخ وفاتش اختلاف است، اما قطعاً وي را بايد تا نيمه ي قرن سوم زنده دانست. اغلب آثار او در امور پزشکي و دارويي است. معروف ترين اثر او در باب اديان، کتاب الدين و الدولة في اثبات نبوة النبي محمد ( صلي الله عليه و آله ) است که در باب برتري دين اسلام بر ساير اديان نوشته شده است و شايد قديم ترين اثر به جا مانده در موضوع دلائل النبوة باشد ( Martin, p. 177; Thomas؛ 2011,p. 207؛ در باب ويژگي هاي اين اثر و بحث بر سر اصالت کتاب نک: Adang,pp. 28-30, Thomas, 1/672-674 ). ( 13 ) در اين کتاب، وي تصريح مي کند که نخست مسيحي بوده و با رفتن به دربار متوکل عباسي، با راهنمايي وي، دين اسلام را برگزيده است ( ابن ربَّن الطبري، 210 ) وي که اثري ديگر با عنوان الردّ علي النصاري نيز نگاشته است ( Thomas, 1/671 )، در اين کتاب خود، ادله ي مختلف بر اثبات نبوت پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله ) مي آورد و در فصل ششم، ضمن مقايسه ي قرآن با تورات و انجيل، مؤيداتي بر اصالت و اوج و فخامت متن قرآني عليه براي مخالفان دين اسلام ذکر مي کند. گفتني است با آنکه وي به موضوع امي بودن پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله ) و برخي آيات تحدي چون البقرة، 23 و هود، 13 ( ابن رَبَّن، 104 ) اشاره مي کند، سخني درباب اعجاز يا نظم قرآن نمي گويد ( نک: همان، 98 - 106 ).
2- عبدالمسيح الکِندي: در مکاتبه اي که ميان عبدالمسيح بن اسحاق الکِندي و عبدالله بن اسماعيل الهاشمي در ميانه ي قرن سوم هجري رخ داده است، اشاره هايي اندک به موضوع معجزه بودن قرآن و دلالت آن بر نبوت پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله ) مي يابيم. برخي محققان غربي در استناد اين رساله به اواخر قرن دوم هجري و عهد مأمون عباسي ترديدهايي کرده اند، (14) اما اين اثر از جوانب مختلف نماياننده ي فضاي جدلي قرن سوم هجري است. هاشمي که دوست مسيحي خود را به اسلام دعوت مي کند، به آيات متعددي از قرآن کريم در باب حقانيت دين اسلام و واقعيت مسيح عليه السلام اشاره مي کند. در سخنان وي کمتر اشاره اي به موضوع معجزات پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله ) و مسأله ي اعجاز قرآني آمده است، اما در پاسخ بلند کِندي، مطالب متعددي در باب معجزات منسوب به پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله ) و مقايسه ي آن با معجزات مسيح ( عليه السلام )، تحدّي در آيات قرآن و اخبار از داستان اقوام گذشته مي يابيم. وي در جايي ( الکندي، 75 - 76 )، استناد به آيات البقرة، 23 و نظائر آن را براي اثبات معجزه بودن قرآن کافي نمي داند و اين ادلّه را برابر با معجزات پيامبراني چون موسي ( عليه السلام ) و عيسي ( عليه السلام ) نمي شمارد.
3- عمّار البصري ( زنده در نيمه ي نخست قرن سوم ): وي از مسيحيان نسطوري است که همراه با تئودور ابوقرّة و ابورائطة التکريتي، نخستين کساني به شمار مي آيند که آثار جدلي و مدافعه جويانه ي خود در باب مسيحيت را به عربي نگاشته اند. دو اثر مهم وي عبارتند از: کتاب المسائل و الاجوبة و کتاب البرهان که هر دو به عربي و نسخه ي خطي آنها در کتابخانه ي بريتانيا ( ش 18998؛ ش 801 از مخطوطات عربي ) موجود است. ميشل هايک اين دو اثر را همراه با ترجمه ي فرانسوي به چاپ رسانيده است. (15) سيدني گريفيت ( Griffith, 1999, 2. pp. 211-212 ) از متن اين اثر چنين نقل مي کند که عمّار بصري کوشيده است انديشه ي تحدي و تقليدناپذيري قرآن به عنوان شاهدي بر معجزه بودن قرآن را نادرست بخواند و در اين راه، به شيوه اي جدلي از آيات قرآن ( الاسراء، 59؛ الانعام، 109 ) رديه اي عليه انديشه ي اعجاز قرآن بيرون آورد و آن را عليه مسلمانان مطرح کند. ابن النديم در الفهرست ( ص 204 ) اشاره مي کند که ابوالهذيل علّاف رساله اي با عنوان في الرّد علي عمّار النّصراني في الرّد علي النّصاري عليه وي نگاشته است.
4- ابن المنجم، ابوالحسن علي بن يحيي: وي متولد بغداد و متوفاي سامرا در 275 قمري از خانداني ايراني و منجّم برخاسته بود، و از آيين زرتشتي به اسلام گرويده بود، در دربار مأمون ستاره شناسي مي کرد، و نديم خلفاي عباسي چون متوکّل، مستنصر، معتصم، معتَزّ، مهتدي و معتمد بود ( Thomas,1/762 ). وي نويسنده ي اثري با عنوان البرهان است. اين اثر با مضمون دلائل النبوة، خطاب به دو مسيحي يعني قُسطا بن لوقا و حنين بن اسحاق نوشته شده و ايشان را به آيين اسلام دعوت کرده است. هم در اين اثر و هم در پاسخ هاي قُسطا و حُنَين، توجهات فراواني به موضوع اعجاز قرآن مي يابيم. نوشته ي ابوالحسن علي بن يحيي بن المنجم شايد قديم ترين اثري باشد که در آن نويسنده با پي جويي دليلي قاطع بر نبوت پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله ) بر موضوع اعجاز قرآن تاکيد فراوان مي کند. وي دليل خود را بر اين امر بنا مي کند که حضرت محمد ( صلي الله عليه و آله ) مي بايست قطع و ايماني فوق العاده بر جنبه ي بي بديل متن قرآن داشته باشد. بدون علم وايمان قطعي بر اينکه کسي را ياراي هماوردي با قرآن نيست، پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله ) نمي توانست با مخالفان خود تحدّي کند که همانند قرآن را بياورند، چرا که اين عملي ابلهانه و بدون تدبير است و تاريخ حيات پيامبر نشان مي دهد وي انساني عاقل و منزّه بوده است ( براي تفصيل نک: Thomas, 1/763 - 767 ).
5- الواسطي، ابوعبدالله محمد بن زيد ( يا يزيد ) تولد وي نامعلوم، اما قطعاً در واسط روي داده است. وفات وي نيز در 306 هجري است. به جز اطلاعاتي که ابن النديم از وي به دست مي دهد، تقريباً از زندگي وي چيزي نمي دانيم. ابن النديم ( الفهرست، 220 ) او را از شاگردان ابوعلي جُبّائي مي شمارد که چهار سال پس از وي از دنيا رفته است. در ادامه، مهم ترين آثار وي را در دو کتاب با عناوين الامامة و اعجاز القرآن في نظمه و تأليفه مي داند. قاضي عبدالجبار ( تثبيت، 352/2 ) اضافه مي کند که وي سمت " کاتب " داشته و کتابي در موضوع بشارت تورات به نبوت حضرت محمّد ( صلي الله عليه و آله ) نگاشته است ( قس الشَّرفي، 166 ). با آنکه قاضي عبدالجبار نام دقيق اين اثر را ذکر نمي کند، توجه به اين اثر و ذکر آن در کنار آثار ابن قتيبة، ابوبکر الزهيري الکاتب و أحمد بن يحيي بن المنجم، نشان از اهميت خاص آن با گذشت قريب يکصد سال در زمان عبدالجبار دارد ( براي تفصيل بيشتر نک: Thomas, 1/145 - 146 ).
6- قُسطا بن لوقا البعلبکي ( costa ben Luca ) ( حد 215 - 308 ق ). متولد بعلبک و متوفاي ارمنستان، فيزيکدان، مترجم و عالم مسيحي ملکي بود. وي که بخش زيادي از عمر خود را در بغداد گذرانده، آثار زيادي در باب فلسفه، نجوم، منطق و مانند آن را به عربي ترجمه کرده است. ابن النديم در مواضع مختلف الفهرست ( از جمله در ص 305، 353 ) توان علمي او را مي ستايد و از حنين بن اسحاق برترش مي شمارد. پاسخ وي به نامه ي ابن المنجم ( نک: همين مقاله، پيشتر ) که با عنوان الجواب يا البرهان شناخته مي شود، (16) در شمار يکي از آثار جدلي مسيحي است که در آن مطالب فراواني در باب اعجاز قرآن و ادله ي نفي يا اثبات نبوت پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله ) مي توان يافت. في المثل وي در تلاش است تا اثبات کند معجزه بودن قرآن نمي تواند همطراز با معجزات معروف موسي ( عليه السلام ) و عيسي ( عليه السلام ) قرار گيرد ( Thomas, 151 - 152 ). اين اثر در واقع ردّيه اي کلمه به کلمه بر رساله ي ابن المنجم ( نک: همين مقاله، پيشتر ) است، به بهانه ي بحث از ادله ي نبوت پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله ) و بررسي دلايل ابن المنجم، نکات متعددي به صراحت در باب اعجاز قرآن به همراه دارد. مروان راشد ( Marwan Rashed ) در مقاله اي با عنوانِ « شواهدي تازه در نقد اعجاز قرآن در پايان قرن سوم: قسطا بن لوقا در برابر بنو المنجّم » به پاره اي از اين نکات پرداخته است. (17)
7- تئودور ابوقُرّة، يا تئودوروس، اسقف ملکي مذهب که احتمالاً در ادسا ( رُها ) زاده و در حَرّان وفات کرده است. تاريخ دقيق تولد و وفات معلوم نيست، اما نقل است که در مناظره اي در زمان حيات مأمون ( حکومت: 198-218 ق ) شرکت داشته است. وي را معروف ترين نويسنده ي عربي نويس در ادبيات جدلي و ديني دانسته اند. در ميان انبوهي اقوال مختلف وي عليه دين اسلام، نقل است که وي مدعي بوده است که پيامبراکرم ( صلي الله عليه وآله ) معجزه اي نداشته است. (18) تعداد آثار و رديه هاي ابوقرة از تمام مدافعه نويسان مسيحي افزون تر است. مارتين ( Martin, 1/448-491 ). بيش از سي رساله و کتاب وي به عربي، سرياني و يوناني را همراه با مشخصات نسخه هاي موجود از آن ها در کتابخانه هاي جهان و چاپ هاي احتمالي شان معرفي مي کند ( براي برخي ادله ي او عليه معجزات پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله ) و قياس آن با معجزات ساير پيامبران نک: Martin، 1/474 ).
نمونه هاي بالا تنها مشتي از خروارها مناظره، رديه و جدل هاي کلامي است که بعدها نيز در سنت اسلامي و مسيحي و نيز در مبادلات اسلامي يهودي ادامه يافته است. با گذر از قرن چهارم هجري، نگاشته هاي جدلي مسلمانان عليه يهوديان و مسيحيان و بالعکس، به تفصيل و وضوح بيشتر در باب موضوع اعجاز قرآن سخن مي گويند. دو نمونه ي متأخرتر عبارتند از: گريگور ماگيستروس ( 380-450 ق ) در گفتگو و مناظره با ابونصر المنازي ( م 437 ق ) ( نک: Thomas, 2/707-713 )؛ و مجالس بحث ميان اسقف ايليا بارشينايا ( 975-1046 م ) و ابوالقاسم الحسين بن علي معروف به وزير مغربي ( 370-418 ق ) در شهر ميافارقين ( نک: Thomas، 2/730-735 ). ادنگ ( Adang,pp. 179-184 ) حتي کوشيده است تا نشان دهد کسي چون باقلاني ( م 403 ق ) در نظريه پردازي اعجاز قرآن و دفاع از حقانيت نبوت پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله ) در کتاب تمهيد الاوائل و تلخيص الدلائل، کاملاً از نقدهاي يهودياني چون قِرقِساني و سعديا گائون آگاه بوده و درصدد نقض آن برآمده است.
ب) نخستين تلاش هاي ادبي و کلامي معتزله و اعجاز قرآن
از موضوع مجادلات اسلامي و مسيحي در شامات و عراق که بگذريم، دومين عامل در شکل گيري و نظريه پردازي در باب اعجاز قرآن را بايد دغدغه هاي ادبي و کلامي متکلمان معتزلي در قرن سوم بوده دانست. روشن است که معتزله - و به طور کلي مخالفان اهل حديث - از نخستين گروه هاي اسلامي بودند که پرسش هايي کلامي در باب ذات، ماهيت، و مبناي فهم قرآن طرح کرده اند. پرسش از حدوث يا قدم قرآن، تشکيک در حجيت اخبار واحد، و جواز فهم و تفسير مجازي از برخي آيات قرآن از جمله برخي از انديشه هاي متفاوت ايشان راجع به قرآن به شمار مي آيد. موضوع نظم قرآن نيز از همين دست مسائل است که دغدغه هاي ادبي برخي اديبان از يکسو و شبهات خارجي از جانب مخالفان و ملحدان از سوي ديگر، در طرح تدريجي آن نقش جدي داشته اند. مهم ترين پرسشي که در اين راستا، ذهن متکلّمان معتزلي را در قرون دوم و سوم به خود مشغول ساخته اين است که: کدام ويژگي هاست که کلام الله را از آثار فصحاء، بلغاء، خطباء، شعراء و کُهّان متمايز مي سازد ( الشَّرفي، 478؛ قس Wansbrough, p. 79 ). چنين پرسشي نيز نمي توانست يکباره، در خلأ، و بدون پيش زمينه پديد آمده باشد يا يکي از متکلّمان ارتجالاً تصميم به طرح آن گرفته باشد. اين امر لاجرم بايست محصول بذر انديشه ها و آراي قبلي در فضاي علمي دهه هاي قبلي بوده باشد. في المثل نقل است که عيسي بن صبيح ( م. حدود 226 ق ) معروف به ابوموسي المردار و از شاگردان بِشر بن معتمر، که از نظريه ي خلق قرآن دفاع فراواني مي کرد، معتقد بوده است مردم قادرند همانند قرآن را از حيث بلاغت و نظم و فصاحت تقليد کنند ( الشهرستاني، الملل و النحل، 82/1-83؛ قس السمعاني، 187/12؛ براي نمونه ديگر نک: ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، 279/23-280 ). همچنين ابوالحسن اشعري ( ص 225 ) از برخي معتزليان چون هشام بن عمرو الفوطي ( م. پيش از 218 ق ) و شاگردش، عبّاد بن سليمان الصيمري ( م. حدود 250 ق ) انکار اعجاز قرآن و دلالت آن بر نبوت پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله ) را حکايت مي کند ( نيز الشيخ المفيد، الحکايات في مخالفات المعتزلة من العدلية، 69 قس. Ess, vol. 4, p. 7, 41, 609 van ) و قاضي عبدالجبار ) ( تثبيت، 2/ 374 ) جماعتي چون ابوحفص الحدّاد، ابوعيسي الورّاق، ابن الراوندي، الحصري، محمد بن زکريا الرازي ( م 320 ق ) يعقوب بن اسحاق الکِندي ( فيلسوف متوفاي پس از 257 ق ) را متهم به انکار نبوت مي کند.نخستين پاسخ دهندگان به پرسش فوق، اگرچه همگي به معتزليان منتسب، اما در پاسخ گويي با يکديگر همداستان نبوده اند. دسته اي نخست، يعني معتزله ي بصره و به تبع ايشان شيعيان زيدي، (19) معتقد بودند که قرآن همانند معجزات ساير انبياء - موسي و عيسي - خود معجزه و آيتِ نبوت رسول اکرم ( صلي الله عليه و آله ) است و لذا معجزه در ذات زبان آن و به تعبير دقيق تر در نظم قرآن نهفته است ( Martin,p. 176, 181 ). دسته ي دوم که بايد ايشان را معتزله ي نخستين بغداد ناميد، چندان بر نظم و تأليف قرآن تأکيد نمي ورزند. ايشان معجزه بودن قرآن را به سبب ايجاد مانعي از جانب خداوند مي دانستند که اين امر اصطلاحاً به نظريه ي صرفه شهرت يافته است. در ميان زيديه ي نخستين، مهم ترين فرد را بايد امام القاسم بن ابراهيم الرسّي ( م. 246 ق ) دانست که هم با معتزليان و هم با مسيحيان ارتباط علمي داشت ( براي توصيفي از کتابش با عنوان الرد علي النصاري نک: Thomas, 1/542-543 ). ( 20 ) وي از قديمي ترين عالماني است که هم اطلاعات فراواني از عهدين داشت و هم نقل هاي فراوان از آنها را در آثار خود براي اثبات نبوت پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله ) و رد انديشه هاي ديني مسيحيت ذکر مي کرد ( براي نمونه ها نک: القاسم بن ابراهيم، ص 44 به بعد ). (21) از سوي ديگر، وي چونان مسلماني سخت با اعتقاد و عقل گرا، در آثار قرآني خود به روشني از انديشه ي اعجاز قرآن دفاع مي کند ( Madelung,1965, pp. 124-125 ). ( 22 ) براي نمونه نک: القاسم بن ابراهيم، « مديح القرآن الکبير » در مجموع کتب و رسائل، 23/2-24 و براي نمونه هايي متاخرتر از ادبيات زيديه در باب اعجاز قرآن و در اواخر قرن چهارم هجري به قلم المؤيد بالله ( م 411 ق ) در اثري با عنوان کتاب اثبات نبوة النبي نک: ( Schmitdke, 2012, p. 221 ).
نظريه ي صرفه که نخستين بار رسماً به ابراهيم بن سيار معروف به نظّام ( م 231 ق ) (23) نسبت داده شده است ( الاشعري، 224؛ قس شريف المرتضي، الذخيرة، 378 ) (24) بعدها نيز در ميان برخي از اديبان شيعه، معتزله و حتي اهل سنت (25) مدافعاني داشته است ( نک ادامه ي مقاله ). فُن گرونبام ( Von Grunebaum, EI2, 3/1019 ) مي کوشد تا نشان دهد انديشه ي صرفه به گونه اي پيشتر در مسيحيت وجود داشته است و در اين راه نمونه هايي از اين ايده را در فکر لاکتانتيوس ( حدود 240-340 م ) از آباي کليسا شاهد مي آورد ( مقاله ي « اعجاز » در دائرة المعارف اسلام، ويرايش دوم، 1019/3 ). از سوي ديگر، محمد ابوزهره ( 57-58 ) با يافتن شاهدي در آثار ابوريحان بيروني ( تحقيق ماللهند )، حدس مي زند خاستگاه اين انديشه، باور هندوها در تقليدناپذيري کتاب ديني شان باشد ( براي بررسي اين رأي نک: الشهري، 35-37 ). با اين همه، دور نيست که بگوييم برخي از اين اديبان و متکلمان معتزلي، به سبب تذوّق و تضلّع خاص خود در ادب عربي، گاه فرق چندان زيادي ميان قصائد معروف عرب و آيات قرآن از حيث نظم نمي ديده اند، يا حتي تقليد از ساختار و نظم ظاهري سوره هاي مدني قرآن را دشوار نمي خوانده اند. از همين رو، ايشان عجز بشر را به ذات جملات و نظم و بلاغت قرآن نسبت نمي داده اند، بلکه آن را ناشي از قدرت خداوند در صرف همت، اراده يا دانش بشر مي دانسته اند. (26) ( براي نمونه هايي از اين اشارات نک: الشريف المرتضي، الموضح عن وجه اعجاز القرآن، 36-37 و 46-47؛ قس. حِمَّصي رازي، المنقذ من التقليد، 460/1 به بعد ).
جان ونزبرو در کتاب مطالعات قرآني با آنکه پس از بررسي هاي فراوان، تصريح مي کند انديشه ي " اعجاز قرآن " هيچ مشابه و سابقه اي در ادبيات ديني يهودي و ربّاني ندارد ( Wansbrough, p. 81 ). بر اين نکته مصرّ است که اصل تحدّي در سياق قرآني، عملي بي سابقه نيست و لحن والگوي متداول در فرهنگ يهودي را با خود دارد ( Ibid, p. 79 ). وي در بخشي از ادله ي خود به آيه ي قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ ( القصص، 49 ) نيز استناد مي کند که در شمار آيات مکي است. از سوي ديگر، به نظر وي، طرح انديشه ي صرفه از جانب معتزله نيز پيوندي وثيق با مسئله ي خلق و حدوث قرآن دارد که در نگاه معتزله بسيار محوري به شمار مي آمده است. لذا در نگاه ايشان، از آنجا که متن قرآني براي خداوند امري عرضي و حادث به شمار مي آيد ( و کلام الله فعل الهي است، نه صفت ذات خداوند )، الفاظ موجود در قرآن به ذاته حاوي جوانب ادبي و بلاغي فوق بشري نيستند ( قس ابوالحسن اشعري، 225-226 ). نهايتاً ونزبرو بدين نکته اشاره مي کند که چون آراي معتزله در اين باب را اغلب دشمنان پيروزمند ايشان براي ما نقل کرده اند، به درستي نمي توان تشخيص داد رأي ايشان در باب صرفه نوعي واکنش به برخي آراي علمي موجود در جامعه ي اسلامي و غيراسلامي بوده يا صرفاً ناشي از ابتکار خود ايشان در حل مسئله ي ادله ي نبوّت پيامبر و حقّانيت دين اسلام بوده است ( Wansbrough, p. 82 ).
بذر نظريه پردازي معتزله در باب اعجاز قرآن به سرعت در نيمه ي دوم قرن سوم جوانه زد. جاحظ ( م 255 ق ) مي گويد خود کتابي با عنوان نظم القرآن تأليف کرده که در آن هم ديدگاه نظّام را مردود ساخته و هم به دعاوي ديگر مخالفان معتزله از جمله شيعه، اهل حديث، و حشويه پاسخ گفته است ( رسائل الجاحظ الکلامية، 166 ). (27) با اين همه، وي در برخي از ديگر آثارش ( الحيوان، 305/4؛ 445/6 ) نتوانسته است خود را از هيمنه ي انديشه ي صرفه به کلي برهاند ( قص قصاب، 634-637 ). در اين ميان انتقادات تندِ ابوالحسين احمد بن يحيي بن اسحاق معروف به ابن الراوندي عليه نَظّام آتش بحث را شعله ورتر ساخت. وي که خود زماني از معتزله به شمار مي آمد، پس از رويگرداني از ايشان، در کتاب فضيحة المعتزلة، انتقادات فراواني بر تمامي باورهاي معتزله وارد ساخت ( ابن المرتضي، 92 ). با آنکه اصل کتاب اکنون در اختيار ما نيست، رديه ي ابوالحسين خياط با عنوان الانتصار و الرد علي ابن الراوندي الملحد، بخش هاي زيادي از اين سخنان گزنده را براي ما نقل، اما در بخش اعتقادات قرآني نظّام، سخنان ابن راوندي را بسيار خلاصه مي کند. وي در جواب انتقاد ابن راوندي عليه ديدگاه نظّام دائر بر صرفه، تنها بر موضوع اعتقاد نظّام بر اخبار غيبي قرآن تأکيد مي کند ( نک: 27-28 ). ديگر آثار ابن راوندي چون کتاب التاج، کتاب الدامغ، کتاب الزمرّد، و کتاب الفريد که همگي به نوعي در ردّ قرآن، نبوت، اعجاز قرآن، معجزات پيامبران و مانند آن بود، عالمان اسلامي قرن سوم را به تکاپوي پيشتر براي تبيين جوانب مختلف اعجاز قرآن واداشت ( براي بررسي دقيق آثار متعدد ابن راوندي و گزارش محتواي آنها نک: Van Ess, 4/295-349 و براي مروري بر آراي عالمان ديگر پس از وي درباره اش نک: الاعسم، تاريخ ابن الريوندي الملحد، سراسر کتاب ).
الفهرست ابن النديم نشان مي دهد که از اواخر قرن سوم، آثار ديگري نيز با عناوين « نظم القرآن » و « اعجاز القرآن » تأليف شده اند. وي ( الفهرست، 41 ) در سال 377 هجري قمري، شماري از اين آثار را چنين نام مي برد: (28) « کتاب اعجاز القرآن في نظمه و تأليفه لمحمد بن يزيد الواسطي معتزلي؛ کتاب نظم القرآن لابن الاخشيد؛ کتاب البيان عن بعض الشعر مع فصاحة القران للحسن بن جعفر البرجلي؛ کتاب نظم القرآن لأبي علي الحسن بن علي بن نصر. » اين افراد همگي تعلق خاطري به معتزله دارند. (29) وي ( الفهرست، 288 ) همچنين عنوان « نظم القرآن » را به کساني چون ابن ابي داوود السجستاني ( م 316 ق ) نيز نسبت داده است. به جز اين، ابوالعباس نجاشي ( 379/2 ) کتابي با اين عنوان را به شلمغاني، و ياقوت الحموي ( معجم الادباء، 275/1 ) تأليف چنين اثري را به ابوزيد احمد بن سهل البلخي ( م 328 ق ) نيز نسبت داده اند.
آثار فوق عموماً در مرکز و پايتخت علمي و فرهنگي جهان اسلام يعني در عراق و شامات به رشته ي تحرير درآمده اند. با کمي تأخير، نگارش آثار مرتبط با موضوع اعجاز و نظم قرآن را در ساير مناطق اسلامي از خراسان و ماوراء النهر تا مغرب و اندلس نيز مي توان مشاهده کرد. ابوالقاسم باخرزي ( م 467 ق ) به أبوعبدالله محمد بن الهيصم ( م 409 ق ) از کراميان خراسان، کتابي در باب اعجاز قرآن نسبت مي دهد و مي گويد آن را ديده است. (30) اين امر نشان مي دهد موضوع اعجاز قرآن در قرن چهارم به مدرسه ي تفسيري نيشابور و ماوراء النهر نيز رسيده است. کساني چون ابورشيد نيشابوري ( م 415 ق ) صاحب کتاب زيادات الشرح، که خود از شاگردان قاضي عبدالجبار به شمار مي آيد، چه بسا در انتقال اين امر سهم داشته اند. توجه به اين امر بعدها در آثار تفسيري اين منطقه، چون ثعلبي ( م 428 ق ) و واحدي نيشابوري ( م 468 ق ) هر دو در تفسير آيات البقرة، 23 و الاسراء، 88 نيز آشکارتر مي شود، گو اينکه در تفاسير کهن تر چون تفسير ماتريدي ( م 333 ق ) و تفسير ابوالليث سمرقندي ( م 377 ق ) نشاني از اين امر نمي يابيم. مدرسه ي تفسيري مغرب نيز با کمي تأخير، ادبيات اعجاز قرآن را دنبال مي کند. ابوالوليد عبدالله بن محمد بن يوسف بن نصر الأزدي معروف به ابن الفرضي ( م 403 ق ) در سراسر کتاب تاريخ علماء الأندلس ( تحقيق عزت العطار الحسيني، القاهرة: مکتبة الخانجي، 1408ق/ 1988 م )، با وجود ذکر نام بسياري از دانشمندان تفسر و قرائت و حديث و علوم قرآني در مغرب اسلامي، از هيچ اثري در باب اعجاز يا نظم قرآن سخن نمي گويد. از تفسير بقي بن مخلد ( م 276 ق ) - که ابن حزم آن را مفصل تر از تفسير طبري دانسته - چيزي به دست ما نرسيده است و در کهن ترين آثار تفسيري اين منطقه چون تفسير ابن ابي زمنين ( م 399 ق ) همچنان از موضوع اعجاز قرآن سخني به ميان نمي آيد و حتي ذيل آيات تحدي در اين تفسير، کمترين اشاره اي به بحث مورد نظر نمي يابيم. با اين همه، مي دانيم که بعدها مکّي بن أبي طالب بن محمد بن مختار القيسي القيرواني ( م 437 ق ) صاحب دو اثر با عناوين بيان اعجاز القران و کتاب انتخاب کتاب الجرجاني في نظم القرآن بوده است ( القفطي، 316/3-317 ).
قرن چهارم هجري، دوران پيوند نظريه پردازي هاي کلامي در باب اعجاز قرآن با مقوله ي تفسير قرآن است. در اواخر همين قرن است که پرسش از اعجاز قرآن و وجه آن، به عنوان امري تفسيري وعلوم قرآني در آثار عالمان و مفسران - عمدتاً معتزلي - طرح مي شود. برخي مفسّران معتزلي يا مفسران ادبي و آشنا با مباحث کلامي معتزله، در تفسير خود بر برخي آيات قرآن ( به ويژه آيه ي الاسراء، 88 )، به موضوع نظريه پردازي در وجه اعجاز قرآن توجه نموده اند. قاضي عبدالجبار در تثبيت دلائل النبوة ( 529/2 ) نقل مي کند که ابوعلي جبّائي ( 235- 303 ق ) در تفسير خود به ردّ برخي از سخنان ابن راوندي پرداخته است ( قس، همو، المغني في ابواب التوحيد و العدي، 151/16 و 390 که در آنجا قاضي مي گويد ابوعلي جُبّاني دعاوي ابن راوندي عليه قرآن را پاسخ گفته است ). همو مي گويد که ابوالقاسم بلخي ( 273- 319 ق ) نيز به رد انتقادات ابن راوندي عليه جاحظ پرداخته است. ( قاضي عبدالجبار، 63/1؛ نيز 548/2 ). (31) بلخي و جبائي هر دو از مهم ترين متکلّمان و مفسّران معتزلي در قرن سوم و اوايل قرن چهارم هجري اند که متأسفانه آثار تفسيري شان تنها به صورت نقل قول در نگاشته هاي متأخران باقي مانده است ( براي برخي ديدگاه هاي وي در باب اعجاز قرآن نک: شريف مرتضي، الذخيرة في علم الکلام، 400-401 )؛ با اين همه، سخن قاضي عبدالجبار نشان مي دهد موضوع صرفه، اعجاز و نظم قرآن در پايان قرن سوم و آغاز قرن چهارم هجري از مهم ترين دغدغه هاي کلامي است که استعداد راهيابي به تفاسير مستقل قرآن را نيز يافته است.
زمينه هاي ورود بحث اعجاز قرآن به کتب تفسير و علوم قرآن به دست متکلّمان و مفسران معتزلي قرن چهارم بيشتر و بيشتر فراهم شد. ابوعلي جُبّائي ( م 303 ق )، ابوالحسين خياط ( م 311 ق )، ابوالقاسم بلخي ( م 319 ق )، ابوهاشم جُبّائي ( م 321 ق )، ابن الاخشيد ( م 326 ق )، رُمّاني ( م 386 ق )، و خَطّابي بُستي ( م 388 ق ) از جمله متکلّماني اند که طي قرن چهارم در رساله اي مستقل يا ضمن کتابهاي ديگرشان به بحث تفصيلي در باب وجه اعجاز قرآن پرداخته اند. تفاسير و آثار ادبي اين قرن نيز نشانه هاي روشني از طرح جدّي موضوع اعجاز قرآن دارد. در اين دوره، به جز آثار تفسيري مفقود از ابوعلي جُبّائي، ابومسلم محمد بن بحر اصفهاني، (32) ابوالقاسم بلخي و ابوالحسن رُمّاني، بايد از توجّه روشن و جدّي مفسّران و اديباني چون ابوجعفر نحّاس ( م 338 ق ) در اعراب القرآن ( 283/2 )، ابوبکر رازي معروف به جصّاص ( م 370 ق ) در تفسير احکام القرآن ( 33/4-34؛ 35/5 )، و ابوهلال عسکري ( م حدود 400 ق ) در کتاب الصناعتين ( ص1-2 ) (33) به موضوع اعجاز قرآن ياد کرد. با اوج گيري بحث ها در اطراف اين موضوعات، تبيين وجه اعجاز قرآن به آثار تفسيري اديبان و متکلمان شيعه، معتزله و اشاعره راه يافته و سپس ساير مفسران از قرن پنجم به کرّات آن را در لابلاي تفاسير خود مطرح کرده اند. آراء و آثار باقلاني ( م 403 ق )، شيخ مفيد ( م 413 ق )، قاضي عبدالجبار ( م 415 ق )، وزير مغربي ( م 418 ق )، شريف مرتضي ( م 436 ق )، ابوالصلاح حلبي ( م 447 ق )، ابن سنان خفاجي ( م 466 ق ) و عبدالقاهر جرجاني ( م 474 ق ) همگي محصول دوران کمال و بالندگي بحث از اعجاز قرآن به شمار مي آيند.
نتيجه گيري
مفسران و ديگر عالمان اسلامي در سده هاي نخست، آيات تحدي در قرآن را صرفاً مدعاي محکم قرآن بر درستي دعوي پيامبران اکرم و اصلات و من عندالله بودن قرآن مي دانستند. با مباحثات برآمده در جامعه ي اسلامي طي قرون نخستين، به تدريج مفهوم اعجاز قرآن و تقليد ناپذيري آن همراه با تبيين وجه اعجاز قرآن، صورت بندي کامل تري پيدا کرد و در اين باره، نظريه هاي گوناگون در پايان قرن سوم هجري ازجانب متکلمان اسلامي - عموماً معتزله - ارائه شد.در فرايند گذر از مفهوم تحدي به مفهوم اعجاز و تبيين وجوه مختلف اعجاز قرآني، دو عامل اصلي نقش جدي تري داشتند. نخست مجادلات مسيحيان و يهوديان عليه حقانيت پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله ) و دين اسلام در اين قرون که متقابلاً منجر به تأليف کتب فراواني از جانب مسلمانان در اثبات و دفاع از نبوت رسول اکرم ( صلي الله عليه و آله ) گرديد، و اين امر مجموعه ي عظيم کتاب هايي با عناوينِ دلائل النبوة، اعلام النبوة، امارات النبوة، اثبات النبوة، اثبات نبوة النبي، تثبيت نبوة النبي، تثبيت دلائل النبوة کردند. انکار وقوع معجزات براي پيامبراکرم ( صلي الله عليه و آله ) و رد نظريه ي اعجاز و غيرقابل تقليد بودن قرآن در آثار مسيحيان و يهوديان از يک سو و تلاش عالمان و متکلمان رقيب در اردوگاه اسلامي سبب تنسيق سه نظريه ي مختلف در باب اعجاز قرآن در پايان قرن سوم هجري گرديد: صرفه، نظم قرآن، و اخبار از غيب. در کنار اين عامل، برخوردهاي علمي ميان فرق مختلف اسلامي به ويژه اهل حديث، زيديه و معتزله و پاره اي از اختلاف نظرهاي ادبي و اعتقادي در باب متن قرآني به ايضاح بيشتر اين امر کمک کرد.
با آغاز قرن چهارم هجري بسياري از متکلمان و اديبان اسلامي چون ابوعلي جُبّائي ( م 321 ق )، ابوالحسين خياط ( م 311 ق )، ابوالقاسم بلخي ( م 319 ق )، ابوهاشم جُبّائي ( م 321 ق )، ابومسلم محمد بن بحر اصفهاني ( م 323 ق )، ابن الاخشيد ( م 326 ق )، ابوجعفر نحّاس ( م 338 ق )، ابوبکر رازي معروف به جصّاص ( م 370 ق )، ابوالحسن رُمّاني ( م 386 ق )، و خَطّابي بُستي ( م 388 ق ) و ابوهلال عسکري ( م حدود 400 ق )، موضوع اعجاز قرآن و تبيين جوانب مختلف آن را همراه با رديه هايي عليه مخالفانشان به تفاسير قرآني وارد ساختند. از اوايل قرن پنجم طرح موضوع اعجاز با جوانب توبرتو و مختلف آن در تفاسير و کتاب هاي علوم قرآني به امري رايج و جدي مبدل شده است. آراء و آثار باقلاني ( م 403 ق )، شيخ مفيد ( م 413ق )، قاضي عبدالجبار ( م 415 ق )، وزير مغربي ( م 418 ق )، شريف مرتضي ( م 436 ق )، ابوالصلاح حلبي ( م 447 ق )، ابن سنان خفاجي ( م 466 ق ) و عبدالقاهر جرجاني ( م 474 ق ) همگي محصول دوران کمال و بالندگي بحث از اعجاز قرآن به شمار مي آيند.
پي نوشت ها :
1. دانشجوي دکتري علوم قرآن و حديث دانشگاه تهران: mkariminiaa@gmail. com
2. در ميان مقالات و آثاري که به موضوع اين مقاله ارتباط مي يابند، به جز منابعي در مقاله خواهد آمد، توجه به چند مقاله و کتاب زير سودمند خواهد بود:
Heinz Grotzfeld, "Der Begriff der Unnachahmlickeit des Korans in seiner Entstehung und Forbildung ", Archive für Begriffsgeschichte: Bausteine zu einem historischen Wortebuch der Philosophie ( Bonn ) 13 ( 1969 ) pp. 58-72. Angelika Neuwirth, " Das islamische Dogma der "Unnachahmlichkeit des Korans" in literaturwissenschaftlicher Sicht, "Der Islam: Zeitschrift für Geschichte und Kultur des islamischen Orients 60 ( 1983 ) pp. 166-183. Matthias Radscheit, ""I gaz al- Qur an im Koran?"The Qur an as text edited by Stefan Wild, Leiden, New York & koln: E. J. Brill, 1996, pp. 113-123. Joseph Sadan, Certain apologias of the Bilbical poetics and prosody: some Christian and Jewish reactions to the inimitability principle of the Quran,. Jerusalem: The Hebrew University, 1993, Joseph Sadan, "In the eyes of the Christian writer al-Harit Ibn Sinan: poetics and eloquence as a platform of inter- cultural contacts and contrasts", Arabica: Journal of Arabic and Islamic Studies 56 ( 2009 ) pp. 1-26. Yudian Wahudi, "The debate about the sarfa: pro and against", The Islamic Quarterly ( London ) 46iii ( 2002 ) pp. 235-246.
3. قديم ترين متون کلامي به جا مانده از قرون نخست از جمله الفقه الاکبر ( ابوحنيفة ) در عين توجه به اهمّ مسائل کلامي، خالي از هرگونه اشاره به موضوع اعجاز قرآن يا بحثي قريب به اين امر است. الفقه الابسط نيز که بسط يافته ي همين اثر، و حاوي پاسخ هاي ابوحنيفه به پرسش هاي شاگردش ابومطيع بلخي است و ونسينک تاريخ تأليف آن را به نيمه ي قرن سوم باز مي گرداند ( Wansbrough, p. 82؛ قس Van Ess, vol. 1,pp. 207-210 )، حاوي هيچ اشاره اي به موضوع اعجاز قرآن نيست ( قس Wansbrough, p. 82 ).
4. در ميان اين مفسران بيشترين توجه به آيات تحدي و تشريح معجزه ي پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله ) را در تفسير طبري ( ذيل آيه ي البقرة، 23 ) مي بينيم که نشان از تأثير زنده ي جريان هاي کلامي در بغداد و بصره دارد. با اين همه، طبري در تفسير آيه ي معروف قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا ( الاسراء، 88 ) تنها به ذکر سبب نزول آيه اکتفا مي کند. مقايسه کنيد با تفسير جصّاص ( أحکام القرآن، 35/5 ) در قرن چهارم که ذيل اين آيه به روشني انديشه ي اعجاز را مطرح مي کند.
5. جستجوي مدرسي طباطبايي در ميراث کهن حديثي شيعه، هيچ اثر يا حتي روايتي در صورت بندي مفهوم اعجاز يا در تبيين وجه اعجاز قرآن به دست نمي دهد. نمايه ي موضوعي و اعلام در پايان کتاب ( Modarressi, pp. 434-446 ) خالي از هرگونه اشاره به واژگاني چون صرفة، اعجاز، معجزه و نظم قرآن است.
6. Camilla Adang, Muslim writers on Judaism and the Hebrew Bible: from Ibn Rabban to Ibn Hazm. Leiden: Brill, 1996.
7. آثار ديويد توماس در اين باره بسيار متعددند. در ميان آثار متأخر وي، کتاب زير حاوي اطلاعات منحصر به فردي است از تمام نگاشته هاي و گفتگوهاي اسلامي مسيحي از آغاز اسلام تا پايان قرون وسطا. از اين اثر تاکنون سه جلد نخست از سوي انتشارات بريل منتشر شده که چنين گفتگوهايي را تا پايان سال 1250 ميلادي ثبت کرده است.
Christian- Muslim Relations, A Bibliographical History. Volum 1 ( 600-900 ) , edited by David Thomas & Babara Roggema, Leiden: Brill, 3 vols, 2009-2011.
8. اعلام النبوة نگاشته ي ابوحاتم احمد بن حمدان الرازي ( م 322 ق ) از اين دست آثار است که در اثبات نبوت، و ردّ آراي محمد بن زکرياي رازي ( 251- 313 ق ) نگاشته شده است. ابوحاتم که همه جا از محمد بن زکريا با عنوان الملحد ياد مي کند، در فصل ششم کتاب خود با عنوان « في شأن القرآن » ( ص 173-205 ) به ردّ آراي وي در باب معجزه نبودن قرآن مي پردازد.
9- وي که مدتي که در دربار امويان خدمت مي کرد، در رساله اي عليه هرطقه، مطالبي در باب قرآن و پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله ) آورده است، اما سخني در ردّ يا قبول موضوع اعجاز قرآن نمي گويد.
10. درباره ي او بنگريد به کتابِ زير از ساندرا کيتينگ با عنوان: دفاع از " اهل حقيقت " در نخستين سده هاي اسلامي: در باب مدافعه ي مسيحي ابورائطة
Sandra Toenies Keating, Defending the " people of truth " in the early Islamic period: the Christian apologies of Abu Ra itah, Leiden: Brill, 2007.
11. اين سه تن با يکديگر مذاکرات و مراودات متعدد داشته اند. در اين باب نک. به دو اثر زير از سيدني گريفيت، سمير خليل سمير، کتاب دوم، حاوي متن نامه هاي اين سه تن و ترجمه ي فرانسوي آنهاست.
Sydney H. Giffith, The Church in the Shadow of the Mosque: Christians and Muslims in the World of Islam, Jews, Christians, and Muslims from the Ancient to the Modern World ( Princeton University Press, 2008 ) , Samir Khalil Samir, Une correspondance islamo- chrétienne entre ibn al- Munaggim, Hunaym ibn Ishaq et Qusta ibn Luqa, French translation by Paul Nwyia, Patrologia Orientalis 40 iv/ no. 185 ( 1981 ).
12. برخي متکلمان معتزلي بعدي نيز در هر دو زمينه دست به تأليف زده اند. قاضي عبدالجبار ( م. 415 ق ) نويسنده ي تثبيت دلائل النبوة، يک جلد از کتاب المغني في ابواب التوحيد و العدل را به اعجاز قرآن اختصاص داده است. نمونه اي ديگر ابوالحسن رُمّاني ( م. 384 ق ) است که علاوه بر نگارش رساله ي مستقل با عنوان النکت في اعجاز القرآن، کتابي نيز در رد مسيحيت با عنوان نقض التثليث علي يحيي بن عدي ( Thomas,2/250 ) نگاشته است.
13. مينگانا ( Alphonse Mingana ) برگردان انگليسي اين اثر را بر اساس نسخه ي کتابخانه ي جان رايلند در منچستر، 1923 به چاپ رسانيد. بعدها عادل نويهض، متن کتاب را در 1393ق/ 1973م در بيروت، درالآفاق الجديدة به چاپ رسانيد.
14. در اين باره نگاه کنيد به: مقاله ي جورج تارتار با عنوان « وثاقت و اصالت رساله هاي الهاشمي و الکِندي در عهد مأمون عباسي » در زير:
Georges Tartar, "L authenticité des épîtres d al- Hâsimî et d al- kindî sous le calife al- Man nûn ( 813-834 ) ", Actes du premier Congrès d Etudes Arabes Chrétiennes, edited by Khalil Samir, Rome: Pontificum Institutum Studiorum Orientalium/ Pontificio Istituto Orientale, 1982, pp. 207-221.
15. Ammar al- Basri, Apologie et Controverses [ Kitab Al-Burhan Wa Kitab Al- Masa il Wal Ajwiba ], edited and translated by Michel Hayek, Beirut, 1977.
درباره ي وي همچنين نک: سليم دکاش اليسوعي، أبورائطة التکريتي ( القرن التاسع الميلادي ) و رسالته في الثالوث المقدس، بيروت: دارالمشرق، 1996؛ و کتاب مستقل ديويد توماس با عنوان مسيحيت در قلب حکومت اسلامي با مشخصات زير:
David Thomas, Christians at the heart of Islamic rule: church life and scholarship in Abbasid Iraq, Leiden: Brill, 2003.
16. براي نسخ خطي اين اثرِ قسطا بن لوقا و چاپ متن عربي آن همراه با ترجمه هاي مختلف لهستاني، ايتاليايي و فرانسوي نک: Thomas, 1/153.
17. Marwan Rashed, "New evidence on the critique of the Qur anic miracle at the end of the third/ ninth century: Qusta ibn luqa vs. the Banu al- Munajjim, "In the age of al- Farabi: Arabic philosophy in the fourth/ tenth century, edited by Peter Adamson, London: Warburg Institute/ Turin: Nino Aragno Editore ( Warburg Institute Colloquia no. 12 ) , 2008, pp. 277-294.
18. درباره ي وي بنگريد به مقاله ي سيدني گريفيت با عنوان « قرآن در متون عربي مسيحي: تحول و تطور احتجاج هاي جدلي [ تئودور ] ابوقُرِّة در مجلسِ مأمون » با مشخصات زير:
Sidney Griffith, "The Qur an in Arab Christian texts: the development of an apologetical argument: Abu Qurrah in the Maglis of al- Ma mun," Parole de l Orient: revue semestrielle des études syriaques at arabes chretienns: recherches orientales: revue d études et de recherches sur les églises de langue syriaque 24 ( 1999 ) pp. 203-233.
19. مهم ترين اثري که تأثير معتزليان نخست بر زيديه را واکاوي کرده، کتاب مهم ويلفرد مادلونگ است با عنوان الامام القاسم بن ابراهيم و آموزه هاي کلامي زيديه با مشخصات زير:
Wilferd Madelung, Der Imam al- Qasim ibn Ibrahim und die Glaubenslehre der Zaiditen, Berlin: Walter de Gruyter, 1965.
20. اين اثر اکنون تصحيح و منتشر شده است: القاسم بن ابراهيم، الرد علي النصاري، تحقيق امام حنفي عبدالله، القاهرة: دارالآفاق العربية، 2000.
21. ويلفرد مادلونگ در مقاله اي جداگانه به بررسي اطلاعات القاسم بن ابراهيم از مسيحيت پرداخته است. نک: مقاله ي « القاسم بن ابراهيم و الهيات مسيحي » با اين مشخصات:
Wilferd Madelung " Al- Qasim ibn Ibrahim and Christian theology, " ARAM3 ( 1991 ) pp. 35-44.
22. مجموعه آثار وي در صنعاء منتشر شده است: مجموع کتب و رسائل للامام القاسم بن ابراهيم الرسي، تحقيق عبدالکريم احمد جدبان، دو جلد، صنعاء: دارالحکمة اليمانية، 2001.
23. عبدالرحمن بن معاضة الشهري ( القول بالصرفة في اعجاز القرآن: عرض و نقد، ص 19 ) بدون اشاره به هيچ منبعي مي گويد نظريه ي صرفه را پيشتر به واصل بن عطاء ( م 131 ق ) نيز نسبت داده اند ( براي نقد نک: Martin, p. 180 ).
24. عبدالقاهر بغدادي ( م 429 ق ) تنها کسي است که در گزارش خود مي گويد: از نظر نظّام، انسان ها قادرند همانند و بلکه بهتر از قرآن را بياورند. « ان نظم القرآن غير معجز، و انما وجه الدلالة منه علي صدق النبي صلي الله عليه و آله و سلم ما فيه من الاخبار عن الغيوب. و زعم ان العباد قادرون علي مثل القرآن و علي ما هو افصح منه » ( الملل و النحل، ص 98؛ نيز همو، الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية منهم، ص 128 ). دو قرن بعد، سخاوي ( م 643 م ) اين سخن را به تمامي معتزله نسبت مي دهد ( جمال القرّاء و کمال الاقراء، 216/1 ).
25. شهرستاني ( م 548 ق ) پس از توضيح درباره ي اعتقاد ابوالحسن اشعري راجع به اعجاز قرآن مي نويسد: « و من أصحابه من اعتقد أن الإعجاز في القرآن من جهة صرف الدواعي، و هو المنع من المعتاد. » ( الملل و النحل، 116/1-117 ).
26. انديشه ي صرفه را همگان ( از جمله جاحظ، ابوالحسن اشعري، عبدالقاهر بغدادي ) نخستين بار به نظّام نسبت داده اند، با اين حال در نوشته هاي ديگران از تمامي مذاهب و فرق، چون جاحظ ( م 255 ق )، علي بن عيسي الرماني ( م 384 ق )، خَطّابي بُستي ( م 388 ق )، ابواسحاق اسفرايني ( م 418 ق )، وزير مغربي ( م 418 ق )، شيخ مفيد ( م 413 ق ) شريف مرتضي ( م 436 ق ) و ابوالصلاح حلبي ( م 447 ق )، ابن سنان خفاجي ( م 466 ق )، ابن حزم اندلسي ( م 456 ق ) نيز تصريح آشکار يا تأييدات تلويحي نسبت به اين امر را مي توان يافت.
27. از اين اثر نسخه اي به دست نرسيده است. پاره هايي از آن را اسعد عبدالعظيم محمد با عنوان نظم القرآن بر پايه ي آثار ديگر جاحظ و برخي منقولات متأخر از وي، بازسازي کرده است ( القاهرة: مکتبة الزهراء، 1415/1995 ).
28. روشن است که نگارش آثار با عنوان « نظم القرآن » فراوان تر و مقدم بر آثار با عنوان « اعجاز القرآن » بوده اند. به نظر مي رسد قديمي ترين کتاب با عنوان اعجاز القرآن در اوايل قرن چهارم نوشته شده باشد. داوودي ( طبقات المفسرين، 219/2 ) عنوان « اعجازالقران » را به محمد بن عمر بن سعيد الباهلي ( م 300 ق ) از متکلمان معتزلي نسبت مي دهد.
29. عنوان ابن النديم در اين بخش چنين است: الکتب المؤلفة في معاني شتي من القرآن. اين نشان مي دهد که در عصر وي هنوز مباحث و عناويني چون نظم القرآن و اعجاز القرآن در شمار مباحث مستقل و اسم و رسم دار قرار نداشته اند. در غير اين صورت، وي بايد مي گفت: کتابهاي تاليفي در موضوع اعجاز يا نظم قرآن.
30. و قد تأملت کتابه في إعجاز القرآن فإذا عبارات فصيحة، و إشارات صحيحة. ( باخرزي، دمية القصر و عصرة اهل العصر، 889/2).
31. ذکر هذا ابوالقاسم البلخي في النقض علي ابن الراوندي اغراضه علي ابي عثمان عمرو بن بحر الجاحظ، في کتابه « في نظم القرآن و سلامته من الزيادة و النقصان ».
32. سيوطي ( الاتقان، 245/2 ) ديدگاه وي در باب اعجاز قرآن را از تفسير وي چنين نقل قول مي کند: « و قال الأصبهاني في تفسيره: اعلم أنّ إعجاز القرآن ذکر من وجهين: أحدهما إعجاز يتعلّق بنفسه، و الثاني بصرف الناس عن معارضته. »
33. أنّ أحقّ العلوم بالتّعلم، و أولاها بالتحفّظ - بعد المعرفة بالله جلّ ثناؤه - علم البلاغة، و معرفة الفصاحة، الذي به يعرف إعجاز کتاب الله تعالي.
1. قرآن کريم
2. ابن اعثم الکوفي، أبومحمد أحمد، الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت: دارالأضواء، 1991/1411.
3. ابن تيمية، تقي الدين، ثبوت النبوات عقلاً و نقلاً و المعجزات و الکرامات، تحقيق محمد يسري سلامة، القاهرة: دارابن الجوزي، 2006/1427.
4. ابن الفرضي، ابوالوليد عبدالله بن محمد بن يوسف بن نصر الأزدي، تاريخ علماء الأندلس، تحقيق عزت العطار الحسيني، القاهرة: مکتبة الخانجي، 1988/1408.
5. ابن المرتضي، احمدبن يحيي، طبقات المعتزلة، تحقيق سوسنه ديفلد فلرز، بيروت: المطبعة الکاثوليکية، 1961/1380.
6. ابن النديم البغدادي، محمد بن اسحاق، الفهرست، چاپ رضا تجديد، تهران، 1350 ش.
7. ابن بابويه، محمد بن علي، الخصال، تحقيق علي اکبر الفغاري، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، 1362 ش.
8. همو، عيون اخبار الرضا، تصحيح مهدي لاجوردي، تهران: جهان، 1378 ق.
9. ابن رَبَّن الطبري، ابوالحسن علي بن سهل، الدين و الدولة في اثبات نبوة النبي محمد ( صلي الله عليه و آله )، تحقيق عادل نويهض، بيروت: دارالآفاق الجديدة، 1973/1393.
10. ابن عبدربه، شهاب الدين ابوعمرو احمد بن محمد، العقد الفريد، بيروت: دارالکتب العلمية، 1414ق.
11. ابن هشام، عبدالملک الحميري المعافري، السيرة النبوية، تحقيق مصطفي السقا و ابراهيم الأبياري و عبدالحفيظ شلبي، بيروت: دارالمعرفة، بي تا.
12. ابوزهرة، محمد، المعجزة الکبري، القاهرة: دارالفکر العربي، 1998/1418.
13. ابوزيد، نصر حامد، الاتجاه العقلي في التفسير: دراسة في قضية المجاز عند المعتزلة، بيروت: المرکز الثقافي العربي، 1998.
14. ابوعبيدة، معمر بن مثني، مجازالقرآن، تحقيق محمد فؤاد سزگين، القاهرة: مکتبة الخانجي، 1381 ق.
15. ابوهلال العسکري، کتاب الصناعتين، بيروت: المکتبة العنصرية، 1419ق.
16. الاشعري، ابوالحسن علي بن إسماعيل، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، تحقيق هلموت ريتر، بيروت: دار إحياء التراث العربي، بي تا.
17. الاعسم، عبدالامير، تاريخ ابن الريوندي الملحد: نصوص و وثائق من المصادر العربية خلال الف عام، بيروت: دارالوفاق الجديدة، 1675/1395.
18. الباخرزِي، ابوالطيب، دمية القصر و عصرة أهل العصر، چاپ محمد التونجي، بيروت: دارالجيل، 1993/1414.
19. البغدادي، أبومنصور عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية منهم، بيروت: دارالجيل، 1408 ق.
20. همو، الملل و النحل، تحقيق بير نصري نادر، بيروت: دارالمشرق، 1992 م.
21. الجاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر، الحيوان، تحقيق محمد باسل عيون السود، بيروت: دارالکتب العلمية، 2003/1424.
22. الجصّاص، احمد بن علي ابوبکر الرازي، تفسير احکام القرآن، بيروت: دار احياء التراث الاسلامي، 1405ق.
23. الحِمصَّي، نعيم، فکرة اعجاز القرآن من البعثة النبوية الي عصرنا الحاضر، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1981/1400.
24. الحِمَّصي الرازي، سديدالدين محمود بن علي، المنقذ من التقليد و المرشد الي التوحيد، با مقدمه ي محمد هادي يوسفي غروي، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، 1412 ق.
25. الحموي، ابوعبدالله ياقوت بن عبدالله، معجم الادباء، تحقيق احسان عباس، بيروت: دارالغرب الاسلامي، 1414ق.
26. الخصيبي، الحسين بن حمدان، الهداية الکبري، بيروت: البلاغ، 1419ق.
27. الخياط، ابوالحسين عبدالرحيم بن محمد، الانتصار و الرد علي ابن الراوندي الملحد، تحقيق نيبرج، القاهرة، 1925/1344.
28. الرازي، ابوحاتم احمد بن حمدان، اعلام النبوة: الرد علي الملحد ابي بکر الرازي، بيروت: دار الساقي بالاشتراک مع المؤسسة العربية للتحديث الفکري، 2003.
29. السخاوي، علي بن محمد بن عبدالصمد، جمال القرّاء و کمال الاقراء، بيروت: مؤسسة الکتب الثقافية، 1999/1419.
30. السمعاني، أبوسعيد عبدالکريم بن محمد بن منصور التميمي، الأنساب، تحقيق عبدالرحمن بن يحيي معلمي اليماني، حيدرآباد: مجلس دائرة المعارف العثمانية، 1962/1382.
31. السيوطي، جلال الدين، الاتقان في علوم القرآن، بيروت: دارالکتاب العربي، 2001/1421.
32. الشَّرفي، عبدالمجيد، الفکر الإسلامي في الرد علي النصاري إلي نهاية القرن الرابع، تونس: الدار التونسية للنشر، 1986.
33. الشريف المرتضي، علي بن الحسين الموسوي، الذخيرة في علم الکلام، تحقيق سيد احمد الحسيني، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، 1411ق.
34. همو، الموضح عن جهة إعجاز القرآن، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1382ش/1424ق.
35. الشهرستاني، عبدالکريم بن ابي بکر، الملل و النحل، تحقيق محمد بدران، قم: منشورات الشريف الرضي، 1364ش.
36. الشهري، عبدالرحمن بن معاضة، القول بالصرفة في اعجاز القرآن، قاهرة: دار ابن الجوزي، 1432 ق.
37. الشيخ المفيد، محمد بن محمد، الحکايات في مخالفات المعتزلة من العدلية، السيّد محمّد رضا الحسيني، قم: کنگره شيخ مفيد، 1413 ق.
38. الطبري، ابوجعفر محمد بن جرير، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت: دارالمعرفة، 1412ق.
39. العياشي، محمد بن مسعود، تفسير العياشي، تحقيق سيد هاشم الرسولي المحلاتي، تهران: المطبعة العلمية، 1380ق.
40. الفرّاء، ابوزکريا يحيي بن زياد، معاني القرآن، تحقيق احمد يوسف نجاتي، محمدعلي النجار و عبدالفتاح اسماعيلي الشلبي، القاهرة: الدار المصرية للتأليف و لترجمة، بي تا.
41. القاسم بن ابراهيم، « مديح القرآن الکبير » در مجموع کتب و رسائل للامام القاسم بن ابراهيم الرسي، تحقيق عبدالکريم احمد جدبان، دو جلد، صنعاء: دارالحکمة اليمانية، 2001 م.
42. همو، الرد علي النصاري، تحقيق امام حنفي عبدالله، القاهره: دارالآفاق العربية، 2000 م.
43. القاضي عبدالجبار، ابوالحسن، المغني في ابواب التوحيد و العدل، القاهرة: الشرکة العربية للطباعة و النشر، 1960-1965 م.
44. قصاب، وليد، « قضية إعجاز القرآن عند الجاحظ » در مجلة المجمع اللغة العربية بدمشق، سال 63، ش 4، 1409ق، ص 630-663.
45. القفطي، جمال الدين ابوالحسن علي بن يوسف، إنباه الرواة علي أنباه النحاة، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت: المکتبة العصرية، 1424 ق.
46. القمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، تحقيق سيد طيب الموسوي الجزائري، قم: مؤسسّة دارالکتاب للطّباعة و النّشر، 1404 ق.
47. الکليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تحقيق علي اکبر الغفاري، تهران: دارالکتب الاسلامية، 1407 ق.
48. الکندي، عبدالمسيح بن إسحق، رسالة عبدالله بن إسمعيل الهاشمي إلي عبدالمسيح بن إسحاق الکِندي يدعوه بها إلي الإسلام و رسالة الکندي إلي الهاشمي يرد بها عليه، و يدعوه إلي النصرانية في أيام الأمير الخليفة العباسي المأمون سنة 247 ه و 861 م، تصحيح ويليام ميور، لندن 1885 م.
49. المطعني، عبدالعظيم ابراهيم محمد، المجاز في اللغة و القرآن الکريم بين الاجازة... و المنع، القاهرة: مکتبة الوهبة، 2004/1425.
50. مقاتل بن سليمان البلخي، تفسير مقاتل بن سليمان، تحقيق عبدالله محمود شحاته، بيروت: دار احياء التراث، 1423ق.
51. النجاشي، ابوالعباس احمد بن علي، فهرست اسماء مصنفي الشيعة المشتهر برجال النجاشي، تصحيح موسي شبيري زنجاني، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1418ق.
52. النّحاس، ابوجعفر احمد بن محمد، اعراب القرآن، بيروت: دارالکتب العلمية، 1421 ق.
53. النوبختي، حسن بن موسي، فرق الشيعة، بيروت: دارالأضواء، 1404 ق.
54. الواحدي النيشابوري، أبوالحسن علي بن أحمد بن محمد بن علي، الوسيط في تفسير القرآن المجيد، تحقيق عادل أحمد عبدالموجود و ديگران، بيروت: دارالکتب العلمية، 1994/1415.
55. Abdul Aleem ( 1933 ). " I jazu l- Qur an, " Islamic Culture vol. 7, pp. 64-82, 215-233.
56. Adang, Camilla ( 1996 ). Muslim writers on Judaism and the Hebrew Bible: from Ibn Rabban to Ibn Hazm. Leiden: Brill.
57. Griffith, Sidney H. ( 1999/1 ). "The Prophet Muhammad: his Scripture and message according to the Christian apologies in Arabic and Syriac from the first Abbasid century", in The Life of Muhammad, ed. Uri Rubin, Aldershot: Ashgate, 1999, pp. 345-392.
58. Ibid, ( 1999/2 ). " The Qur an in Arab Christian texts: the development of an apologetical argument: Abu Qurrah in the Maglis of al- Ma mun," Parole de l Orient: revue semestrielle des études syriaques at arabes chretiennes: recherches orientales: revue d études et de recherches sur les églises de langue syriaque 24 ( 1999 ) pp. 203-233.
59. Ibid, ( 2008 ). The Church in the Shadow of the Mosque: Christians and Muslims in the World of Islam, Jews, Christians, and Muslims from the Ancient to the Modern World, Princeton: Princeton University Press.
60. Keating, Sandra Toenies ( 2007 ). Defending the " people of truth in the early Islamic period: the Christian apologies of Abu Ra itah, Leiden: Bril. "
61. Madelung, Wilferd ( 1991 ). " Al- Qasim ibn Ibrahim and Christian theology. " ARAM 3 ( 1991 ) pp. 35-44.
62. Ibid, ( 1965 ). Der Imam al- Qasim ib Ibahim und die Glaubenslehre der Zaiditen, Berlin: Walter de Gruyter.
63. Martin, Richard ( 1980 ). " The role of the Basrah mu tazilah in formulation the doctrine of the apologetic miracle", Journal of Near Eastern Studies 39iii ( 1980 ) pp. 175-189.
64. Modarressi, Hossein ( 2003 ). Tradition and survival: A bibliographic survery of early Shi ite literature, Oxford: Oneworld.
65. Rashed, Marwan ( 2008 ) , " New evidence on the critique of the Qur anic miracle at the end of the third/ ninth century: Qusta ibn Luqa vs. the Banu al- Munajjim," In the age of al- Farabi: Arabic philosophy in the fourth/ tenth century, edited by Peter Adamson, Lodnon: Warburg Institute/ Turin: Nino Aragno Editore ( Warburg Institute Colleoquia no. 12 ) , 2008, pp. 277-294.
70. Samir, Samir Khall ( 1981 ). " Une correspondence islamo- chrétinne entre ibn al- Munaggim, Hunaym ibn Ishaq et Qusta ibn Liqa," Franch Translation by Paul Nwyia, Patrolgia Orientalis, 40iv/ 185 ( 1981 ).
71. Shmidtke, Sabina ( 2012 ). " Biblical Predictions of the Prophet Muhammad among the Zaydis of Iran," Arabica 59 ( 2012 ) 218-266.
72. Tartar, Georges ( 1982 ). " L authenticité des épîtres d al- Hâsîmî et d al- Kindî sous le calife al Ma nûn ( 813-834 ) ", Actes du premier Congrès d Etudes Arabes Chrétiennes, edited by Khalil Samir, Rome: Pontificum Institutum Studiorum Orientalium/ Pontificio Istituto Orientale, 1982, pp. 207-221.
73. Thoma, David ( 2011 ) , " Mriacles in Islam," in Graham H. Twelftree ( ed ) , The Cambridge companion to miracles, Cambridge, 2011.
74. Ibid, ( 2003 ). Christians at the heart of Islamic rule: church life and scholarship in Abbasid Iraq, Leiden: Brill.
75. Ibid& Barbara Roggema ( 2009-2011 ). Christian- Muslim Relations. A Biliographical History. Volume 1 ( 600-900 ) , Leiden: Brill.
76. Van Ess, Josef ( 1991-1997 ). Theologie und Gesellschaft im 2. Und 3. Jahrhundert Hisdschra: Eine Geschichte des religiosen Denkens im frühen Islam, Berlin: Walter de Gruyter.
77. Von Grunebaum, G. E. ( 1993 ). " I djaz," in The Encyclopaedia of Islam, 2nd edition, vol. 3.
78. Wansbrough, John ( 1997 ). Quranic studies: sources and methods of scriptural interpretation, Oxford: oxford University Press.
79. Zilio- Grandi, Ida ( 1998 ). " La refutazione della profezia di Muhammade e del miracolo coranico di Qusta ibn Luqa," Parole de l Orient: revue semestrielle des études syriaques at arabes chretiennes: recherches orientales: revue d études et de recherches sur les églises de langue syriaqud 22/1997 ( 1998 ) pp. 677-689.
منبع مقاله :
مجله پژوهش هاي قرآن و حديث، سال چهل و ششم، شماره ي يکم، بهار و تابستان 1392
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}